حدود 20 سال پیش ناوهای آمریکایی در آبهای خلیج فارس زیر آتش نظامیان ایران قرار گرفتند و مینهایی که توسط ایرانیها در آبهای وسیع جنوب ایران کار گذاشته شده بود یک ناو موشک انداز آمریکایی را غرق کرد. در آوریل سال 1988 میلادی آمریکا و ایران یکی از بزرگترین جنگهای هوا- دریای جهان را در پیش گرفتند.
طی این نبرد که گفته میشود پس از جنگ جهانی دوم بزرگترین مصاف هوا - دریا بوده است، آمریکاییها ناوچه سهند ایران را غرق و به ناوچه سبلان که مهمترین دستاورد ارتش ایران بود صدمه فراوانی وارد کردند.
شاید به این دلیل باشد که رابرت گیتس وزیر دفاع آمریکا طی هفتههای گذشته ضمن نشست خبری خود بهصورتی مختصر و مفید به پیشروی دومین ناو هواپیمابر آمریکایی در آبهای خلیج فارس اشاره کرد و گفت: « من حضور ناوگان آمریکایی را در آبهای خلیج فارس زمینهای برای شروع درگیری و رویارویی نیروها در میدان جنگ تلقی نمیکنم. بهنظر من این مسئله فقط میتواند یادآور خیلی چیزها باشد.»
گیتس درست میگوید. او به خوبی سالهای پیش را به خاطر دارد. او در آن زمان یعنی در سال 1988 معاون سازمان اطلاعاتی آمریکا بود. گیتس از جمله افرادی بود که در زمینه جنگ ایران بهصورتی جدی زیر و بم امور آمریکاییها را در دست داشت و خواه بهصورت پنهان در پشت پرده و خواه بهصورت آشکار در میانه آبهای کلان دنیا به تقابل با ایران پرداخت.
ولی مسئله اینجاست که تمامی کسانی که آن روزها از بیرون به قضیه خلیج فارس دقت میکردند الان میتوانند به راحتی شباهتهای میان آن روزها و امروز را درک کنند. اما واقعا بازگشت به گذشته و بررسی جنگ غیررسمی آمریکا علیه ایران چه چیزهایی را برای مردم تداعی میکند؟ نبرد سالهای دور این دو درسهای زیادی با خود به همراه دارد.
آن دسته افرادی که عملیاتهای دریایی آن زمان را با عناوینی کامپیوتری مانند ارنست ویل، نیمبل آرچر و پرایینگ مانتیس به خاطر ندارند (مسلما افراد فراوانی هیچچیزی از آن زمان به یاد ندارند) توصیه میشود بهترین کتاب تاریخی را که در این مورد نوشته شده بخوانند: «در دل منطقه خطر: ارتش آمریکا در خلیج فارس 1988-1987» نوشته هارولد لی وایز. این کتاب سال گذشته توسط سازمان انتشارات نیروی دریایی آمریکا منتشر شد. این کتاب نه فقط یک مرجع تحقیقی و پژوهشی عالی است بلکه مانند فیلمهای تام کلانسی و حتی بهتر از آن خواندنی است. وایز هم از آنچه این روزها در خلیج فارس میگذرد نگران است.
همان طور که وایز معتقد است، هر نبردی در مقابل ایران به احتمالی بسیار قوی در میانه آبها و بین نیروی دریایی دو کشور صورت میگیرد. هم اکنون حدود 40 درصد ذخیره نفت جهان از میان آبهای خلیج فارس و توسط نفتکشهایی که در معرض خطر قرار دارند میگذرد که به اشاره وایز این مسئله میتواند تهدیدی جدی باشد.
وایز درگیریهای 20 سال پیش ایران و آمریکا در خلیج فارس را دارای سه درس مهم میداند.
1 - هر قدر هم که آمریکاییها مجهز باشند ایرانیها در هیچ جنگی کوتاه نمیآیند.
در سال 1988 میلادی ایرانیها افسران سازمان اطلاعاتی آمریکا را با « بیباکی و غیرت دلاورانه» خودشان مبهوت کردند. در جریان یک مصاف سخت دوجانبه در آوریل 1988 یک قایق گشت زنی مجهز به موشکهای هدایتشونده ایرانی با وجود هشدارهای رادیویی ناوگان آمریکا با سه کشتی جنگی آمریکایی مواجه شد. با وجود اینکه آمریکاییها آنها را تهدید به غرق شدن کرده بودند با این حال کاپیتان قایق ایرانی کوتاه نیامد و به حمله متهورانه خود ادامه داد که بعدها در میانه نبرد آنها حتی 2 کشتی دیگر ایرانی با آرامش و امنیت کامل از بندر خارج شدند و با وجود آنکه میدانستند ممکن است در این کارزار غرق شوند به میدان نبرد آمدند.
2 - سلاحهای جنگی ابتدایی در نبردهای دریایی کارآمدتر هستند.
فناوری مدرن روز همچنان در یافتن مینهایی که در کف آبهای آزاد کار گذاشته شدهاند ضعیف عمل میکند. اما مینها تنها مشکل کنونی آمریکاییها نیستند. در دهه 80 میلادی، مانند حالا، ایرانیان از تاکتیک یورش گلهای مقابل کشتیها و ناوهای بزرگ آمریکایی استفاده میکردند به این ترتیب که قایقهای تقریبا کوچک تندرو را به سمت ناوگان آمریکا اعزام و دورادور ناوهای عظیم را احاطه میکردند. مانند آنچه در ژانویه سالجاری در آبهای خلیج فارس روی داد.
3 - موشک جواب موشک نیست!
در سال 1988 میلادی آمریکا از روشی خاص برای تقابل با ایران استفاده کرد. نیروهای عملیاتی آمریکا با استفاده از هلیکوپترهای مخفی که در پایگاههای نفتی شمال خلیج فارس جای گرفته بودند به تقابل با ناوهای مینگذار ایران پرداختند. در جولای 1988 میلادی رزمناو چند میلیارد دلاری یو.اس.اس وینسنس که برای تقابل با ایرانیها در نزدیکی تنگه هرمز مستقر شده بود با حمله گروهی از قایقهای مسلح ایران وارد جنگی بیحاصل شد.
تنها چیزی که از آن روزها به خوبی در یادها مانده اشتباه بزرگ وینسنس است. ناو وینسنس در حرکتی غیرقابل باور، هواپیمای مسافربری ایران را مورد هدف قرار داد که در این میان تمامی 290 سرنشین هواپیما کشته شدند.البته این مسایل نسبت به دو دهه گذشته دارای تغییرات فراوانی بوده است، اما وضعیت نظامی منطقه خلیج فارس همچنان مانند سالهای دور 1988 میلادی پیچیده و خطرناک است، شاید حتی خطرناکتر و پرتنشتر از آن سالها!
پیش از این هم آمریکا همواره بهدنبال یافتن مسیری مناسب برای حمایت از صدام علیه ایران بود هر چند که این مسئله هیچ گاه بهصورت مستقیم و علنی بیان نشد. صدام یک دیکتاتور آدم کش بود، اما ایران با اقدامات خود آمریکاییها را بسیار تحقیر کرد. تلاش حزب الله در بیرون راندن آمریکاییان از لبنان در سال 1986 پاسخ تحقیرآمیزی به فعالیتهای آمریکاییها در مقابل ایران بود. از سال 1987 سیا ( به همراه نقش راهبردی رابرت گیتس) با استفاده از سیستمهای ماهوارهای اقدام به ارائه اطلاعاتی مفید به صدام حسین کرد تا بلکه بتواند از آن در مقابل ایران و ضربه به این کشور استفاده کند. این روزها دیگر صدامی وجود ندارد و مشکلی به نام صدام حسین نیست. اما عراق مشکلی بزرگ است. دولتی که آمریکاییها برای استقرار آن تلاش کردهاند به ایرانیها بسیار نزدیک است.
هر روزه شمار فراوانی از نظامیان آمریکایی در عراق کشته میشوند. آمریکاییها در عراق این روزها اوضاع وخیمی را تجربه میکنند و بیشک روزگار بدون آرامش آمریکا در عراق با هرگونه تقابل نظامی ایران و آمریکا، بسیار وخیمتر از آنچه هست میشود. امروز ایران در مسیر تبدیل به قدرتی اتمی گام بر میدارد. در این میان خواه فعالیتهای هستهای ایران طبق ادعای آمریکا برای دسترسی به سلاحهای هستهای باشد خواه برای مقاصدی صلح آمیز باز ایران بدون بمب اتمی هم با دستیابی به دانش هستهای تمامی برآوردهای استراتژیک آمریکا از منطقه را به هم میریزد.
نیوزویک